خاطرات دوران اسارت اسرا در تکریت عراق - 1

موفقیت ، امید ، سرگرمی

...این وبلاگ سعی داره تا با ارئه راهکارهای زیبا شما را به زندگی خوب دعوت کنه ...

 

خاطرات دوران اسارت اسرا در تکریت عراق
قسمت اول : شروع درگیری و نحوه ی اسارت :
تویوتای حامل ما به سرعت به سمت خط پیش می رفت و گرد و خاک چرخ های آن با گرد و خاکی که از انبوه گلوله های پی در پی عراقی ها به زمین می خورد ، ادغام و همه منطقه را پر کرده بود . خودروی حامل ما بدون توجه به گلوله ها به محل مورد نظر رسید و ما به سرعت از قسمت بار آن پایین پریده و در پشت خاکریز سنگر گرفتیم . با آن که گلوله های عراقی ها همه جا را پر کرده بود من بعنوان آر پی جی زن باید نگاهی به اطراف خصوصا ً سمتی که عراقی ها شلیک می کردند می داشتم . به همین خاطر سینه خیز خودم را آهسته بالای دپو رساندم .
آنچه در مقابل خود می دیدم باور کردنی نبود ، تانک های بی شمار عراقی از هر طرف به سمت ما می آمدند و آتش در حرکت اجرا می کردند . عراقی ها در آن دشت باز شده و با تانک و نفربربه سمت مواضع ما در حرکت بودند . با دیدن انبوه تانک ها و نفربرهای عراقی تازه متوجه شدم که گلوله باران چند ساعته قبل برای چی بود . و عراق با تمام توان به مواضع ما حمله کرده و به همین خاطر ما را به خط فرستادند .
هر گلوله عراقی در امتداد سنگرهای ما به زمین می خورد . صدای آه و ناله یکی بلند می شد ، بعضی ها هم قبل از آنکه حرفی بزنند به شهادت می رسیدند . سنگر ما سنگر خاک و خون و آتش شده و بوی باروت همه جا را پر کرده بود . اعلام شد که عراق قصد گلوله باران شیمیایی دارد . ولی حرکت ما از مقصد آنقدر سریع تر بود که فرصت برداشتن تجهیزات ضد شیمیایی را هم نداشتیم ...
  


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت18:14توسط فریبا | |